تفریق/ مانی حقیقی/ ۱۴۰۱هر فیلمسازی در دوران رشد و پیشرفت کاری خود تکنیکهای منحصربفردی دارد که گاهی فیلم به فیلم همان تکنیکها را با خود منتقل میکند و گاهی بنا به موقعیت فیلم یا فیلمنامه وضعیت جدیدی را جایگزین آن میکند.از نمونهی دستهی اول میشود به اسپیلبرگ و از دستهی دوم میشود به مایکل مان اشاره کرد. البته که مثالها زیادند اما همین دو نمونه هم برای درک مفهوم مورد بحث کفایت میکند.مانی حقیقی قطعن جزو دستهی اول فیلمسازان است. کارگردانی با تسلط عالی به متن و روایت اما فاقد هوشمندی تکنیکی برای منطبق کردن سبک بصری بر روایت.واضحتر بگویم اگر اسپیلبرگ عمدتن با انتخاب روندهای روایی مشخص و
تبدیل آن به نحو سینمایی آزموده را بیآزمودن دوباره همانگونه به کار میگیرد تا از نتیجه مطمئن باشد (و البته هرگاه از این اصل عدول میکند فاجعه میآفریند؛ همچون آمیستاد) استادی مانند مان با شلتاق میان سویههای متضاد روایت اجبارن به مدلهای مختلف سبکی (و الزام مضاعف به بهکارگیری شقوق تکنیکی بیشمار) سرک میکشد.مانی حقیقی اما پایی در سویی و پایی در سوی دگر دارد. اگرچه از لحاظ شلتاق میان مایههای متفاوت روایی مان را میماند اما اصرار به عقبماندگی تکنیکی و چسبیدن به این ایدهی کپکزدهی تئوری مولفیها (سپوختن نسلی از پی نسلی از فیلمسازان با تحمیل سبک منحصربفرد به هرکدام) چنان افتراقی را باعث میشود که با هیچ سریشمی چسبیده نمیشود.بهتر توضیح دهم. اگر در فیلمهایی مانند آبادان (کمتر) و کارگران مشغول کارند و پذیرایی ساده (بیشتر) سادگی و ایستایی نماهای گاهی طولانی جزیی از الزام روایی است اما در روایتهای شبهکلاسیکی مانند کنعان، خوک یا اژدها وارد میشود لزوم رعایت رویکردی متفاوت قطعی است. رویکردی سايهيهشك...
ادامه مطلبما را در سایت سايهيهشك دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sa-yeyeye-shaka بازدید : 0 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 11:48